- دامن کشیدن
- اعراض کردن اجتناب نمودن از چیزی، ترک صحبت نمودن
معنی دامن کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- دامن کشیدن
- دامن بر زمین کشیدن هنگام رفتن، کنایه از راه رفتن با ناز و تکبر، کنایه از اعراض کردن و خود را از کسی یا چیزی دور داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پشیمانی کشیدن، پشیمانی بردن
چیزی را با ناخن خراشیدن، کنایه از دو به هم زنی، ناخن زدن
درهم پیچیدن و گرد کردن دامن، فشردن دامن، دامن افشردن
کباده کشیدن و آن چنین است که ورزشکار تنه کباده را بدست چپ و زنجیر آنرا بدست راست گرفته بالای سر خود میبرد و طوری حرکت میدهد که دستها از آرنج تا مچ بطور افقی بروی سر قرار گیرد
پشیمانی بردن پشیمانی بردن: بی توجامی نکشدگل که ندامت نکشد سروباهمرهی قدتوقامت نکشد. (ملک مشرقی ظنند)
کنایه از کناره گرفتن، دوری کردن، اعراض کردن، پرهیز کردن، خود را جمع کردن و کنار رفتن
ساغر کشیدن شراب خوردن
کشتن بیرون آوردن جان، عذاب دادن معذب کردن
در حال حرکت از روی تکبر و تبخر
به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن
کنایه از کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن، دامن برچیدن
آنکه از روی ناز و غرور و تکبر حرکت کند، رونده به نازوخرام، در حال کشیدن دامن، در حال خرامیدن با ناز و غرور، برای مثال او می رود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان / دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم می رود (سعدی۲ - ۴۳۹)
مقصود خود را یافتن، بارزوی خویش رسیدن کامیاب شدن کام گرفتن: (کام وی را زان دهن خواهم کشید از دهان او سخن خواهم کشید) (محمد سعید اشرف)
کشیدن خطی بصورت لام (ل) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت: سخنت چون الف ندارد هیچ چه کشی از پی قبولش لام ک (انوری لغ)
نام دادن تسمیه، سرزنش کردن ملامت کردن
((کِ دَ))
فرهنگ فارسی معین
کشیدن خطی به صورت لام (ل) از سپند سوخته و جز آن بر پیشانی کودکان و جز آنان برای دفع چشم زخم یا محبوبیت
کنایه از باده نوشیدن
رنگ پس دادن و آماده شدن چای یا چیز دیگر که آن را دم کرده باشند، پخته شدن برنج که آن را در دیگ ریخته و دم کرده باشند
کنایه از در گوشه ای نشستن، گوشه گیری کردن، صبر کردن، قناعت کردن